اصولگرایان حامی ولایت

این بلاگ در راستای فرامین حضرت آیت الله خامنه ای و در جهت اصولگرایی می باشد.لطفا با نظرات خود ما را به کمال نزدیکتر کنید

اصولگرایان حامی ولایت

این بلاگ در راستای فرامین حضرت آیت الله خامنه ای و در جهت اصولگرایی می باشد.لطفا با نظرات خود ما را به کمال نزدیکتر کنید

فرمانده بی‌نشان، مؤسس حزب‌الله لبنان

نوشتاری از سعید قاسمی درباره حاج احمد متوسلیان و اعزام قوا به لبنان
فرمانده بی‌نشان، مؤسس حزب‌الله لبنان

یک قوم تو را شهید می‌خوانند
یک قوم تو را اسیر می‌دانند

اما چه کنم که ناجوانمردان
تصویر تو را زخویش می‌رانند

مرحوم محمد رضا آقاسی

اشاره

به‌راستی که «انتظار» چه سخت است و نیز چشم به راه بودن عزیزی که حاضری برای دیدنش جانت را هم بدهی. همانند «یعقوب» که سالها چشم انتظار «یوسف» بود هم به کهف دل و هم به اشک چشم. تو گوئی این تقدیر آدمیزاد است، انتظار را می گویم. چرا که خداوند قامت دین و عزت بندگانش را بر قیام مومنین و منتظران استوار کرده است و ذلت شان را در قعود، ودر این میان ناب ترین مکتب وحی (مذهب اهل بیت(ع)) را به‌درستی «مذهب انتظار» نامیده اند. مذهبی که پیروانش را یعقوب وار به چشم انتظاری «یوسف زهرا» فراخوانده اند. و از میان یعقوبان زمانه پر بلای ما که به ابتلای فراغ یوسفشان آزموده شدند یکی هم یعقوب داستان ماست.

نوشتاری از سعید قاسمی درباره حاج احمد متوسلیان و اعزام قوا به لبنان
فرمانده بی‌نشان، مؤسس حزب‌الله لبنان

یک قوم تو را شهید می‌خوانند
یک قوم تو را اسیر می‌دانند

اما چه کنم که ناجوانمردان
تصویر تو را زخویش می‌رانند

مرحوم محمد رضا آقاسی

اشاره

به‌راستی که «انتظار» چه سخت است و نیز چشم به راه بودن عزیزی که حاضری برای دیدنش جانت را هم بدهی. همانند «یعقوب» که سالها چشم انتظار «یوسف» بود هم به کهف دل و هم به اشک چشم. تو گوئی این تقدیر آدمیزاد است، انتظار را می گویم. چرا که خداوند قامت دین و عزت بندگانش را بر قیام مومنین و منتظران استوار کرده است و ذلت شان را در قعود، ودر این میان ناب ترین مکتب وحی (مذهب اهل بیت(ع)) را به‌درستی «مذهب انتظار» نامیده اند. مذهبی که پیروانش را یعقوب وار به چشم انتظاری «یوسف زهرا» فراخوانده اند. و از میان یعقوبان زمانه پر بلای ما که به ابتلای فراغ یوسفشان آزموده شدند یکی هم یعقوب داستان ماست.

26 سال بود که حاج غلامحسین هر روز که برای نماز صبح برمی‌خواست، نمازش را به این امید اقامه می‌کرد شاید که امروز چشمش به جمال برومند فرزندش و قامت رشیدش منور گردد. 26 سال بود که حاج غلامحسین صاحب قنادی متوسلیان هر روز به این امید که امروز شیرینی رهایی پسرش را خواهد پخت، کسب روزانه‌اش را آغاز می‌کرد. 26 سال بود که حاج غلامحسین امید آن را داشت که امروز دیگر خبر آزادی فرزندش را به مادر احمد خواهد داد و او را از انتظار خواهد رهانید.

زمزمه هر روزه حاج غلامحسین در این 26 سال با خود این بیت حافظ بود که:

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

26 سال که برای او 26 سال حسرت بود، رنج بود، آب شدن بود، 26 سال سوختن و دم برنیاوردن و 26 سال داغ فراغ فرزند بر دل. 26 سالی که شاه بیت دعاهای شب و روز پدر این بیت بود که:

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست، هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

فرزندی که 26 سال پیش برای ادای تکلیف و مأموریتی که ولی امر زمانه، انقلاب و نظام بر دوشش نهاده بود و به منظور جهاد با فرزندان صهیونیست آل یهودا و دفاع از مردمان مظلوم و رنج دیده سرزمین سدر و سلام رنج هجرت و جهاد و نیز اسارت را به جان خرید. هجرتی بی‌بازگشت توأم با 26 سال بی خبری از سرنوشت او و همرزمانش. هجرتی برای جهاد که ثمره بزرگی بر جای نهاد. رویش شجره طیبه مقاومت اسلامی در خاک سرزمین سدر و سلام، شجره ای طیبه که ثابت کرد خانه غاصبین قدس از لانه عنکبوت هم سست تر است.

احمد اگرچه نیامد اما حاج غلامحسین رفت. حاج غلامحسین در این 26 سال هم‌چون پروانه در شعله‌های آتش اشتیاق وصل احمد سوخت تا به مقام فناء رسید و اگرچه به وصل احمد نرسید اما به وصل خدای احمد رسید و این چنین شد که «حاج غلامحسین متوسلیان» در شب شانزدهم خرداد ماه 1387 دعوت حق را لبیک گفت و به ملکوت خدا پیوست.

داستان یوسفان گمگشته سرزمین ما هنوز به سرانجامی نرسیده است و پدرانی «یعقوب وار» چشم انتظارند آنچنان که گاه این چشم انتظاری با ملک مرگ پیوند می خورد و بوی پیراهن به جای عطر یاس به بوی کافور تبدیل می شود. سالگرد اسارت 4 دیپلمات، بهانه‌ای شد تا دیگربار خاطره شیر در زنجیر، حیدر کرار رزمندگان صف‌شکن سپاه خمینی(ره)، علمدار رشید تیپ خیبرشکن 27 محمد رسول‌الله(ص) و فاتح خرمشهر، «حاج احمد متوسلیان» از بایگانی به‌در آید. همو که اگر امیرمؤمنان در وصف «مالک اشتر نخعی» سردار بی بدیل سپاهش فرمود «انه سیف من سیوف الله» هم بر این قیاس می‌توان احمد را نیز «شمشیری از شمشیرهای خمینی» انگاشت. مرد غریبی که هنوز از یادها نرفته است با آنکه تا هم امروز پیش از 9826 روز از اسارت‌اش در دستان فرزندان صهیونیست آل یهودا می‌گذرد. مردی که کافی بود تا فقط یکبار طعم هم‌نفسی با او را چشیده باشی تا حلاوت آن هم نفسی مانع از آن شود که او را از لوح ضمیردلت پاک کنی و بر آن باشی، تا حلاوت یادش را هماره با خود داشته باشی و نه یادش را، که صلابتش را، مهر و عطوفتش را، چشمان نافذ و پر از شرمش را، تدبیر و درایتش را و مهمتر از همه ولایت پذیریش را.

این نوشتار در حکم «یادکرد» و غبارروبی از یاد و خاطره حاج احمد متوسلیان است. مردی که به شهادت کارنامه عملیاتی و جهادی‌‌اش، به مثابه زبده‌ترین و نخبه‌ترین فرمانده عملیاتی و رزمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تا مقطع اسارتش توانست تیپ تازه تأسیس «محمد رسول‌الله (ص)» را به مرتبه و مقام زبده‌ترین و برترین یگان رزمی سپاه پاسداران برکشد و این جایگاه را طی 2 عملیات غرورآفرین «فتح‌المبین» و «الی‌بیت‌المقدس» تثبیت نماید. مردی که با چنین کارنامه درخشان و بی نظیری در عداد بی‌ادعاترین و متواضع‌ترین فرماندهان جنگ قرار داشت و به چیزی جز ادای تکلیف و اجرای امر ولی تا پای جان نمی‌اندیشید.

این قلم مناسب دید در سالگرد اسارت احمد و در پاسخ به روایت مغشوش، نادرست، تجدیدنظرطلبانه و شبهه افکنانه یکی از نامزدهای انتخابات دهم ریاست جمهوری که از قضا خود در آن زمان از مسئولین ارشد اجرایی کشور و دست اندر کار آن قضایا بوده است، یک‌بار برای همیشه این مهم را به انجام رساند. حقیقت احمد متوسلیان و حرکت ولایی و ایمانی‌اش و نیز حقیقت امامِ احمد تابناک‌تر و تابنده‌تر از آنست که مغرضان و کج اندیشان بتوانند در پی تکذیبش بر آیند که « شجره طیبه» ای را ماند که «اصلها ثابت و فرعها فی السماء».

لبنان سرزمین بی‌دفاع

26 سال پیش از این در روز پنجم ژوئن 1983 برابر با پانزدهم خرداد ماه 1361 و درست 12 روز پس از فتح عظیم خرمشهر در عملیات «الی بیت‌المقدس» که از نظر استراتژیست های جهانی به مثابه شکسته شدن ستون فقرات ارتش بعث صدام حسین تکریتی تلقی شد، رژیم صیهونیستی طی عملیاتی تحت عنوان «صلح برای الجلیل» خاک لبنان بی‌دفاع را از زمین، هوا و دریا را مورد هجومی سرتاسری و همه جانبه قرار داد. حمله‌ای تهاجمی که بر اساس دکترین نظامی ارتش فاشیستی نازی‌ها در جنگ بین‌الملل دوم تحت عنوان «حمله برق‌آسا»BLITZKRIEG طراحی شده بود. استراتژی نظامی که اساس آن بر 2 ستون «آتشباری پر حجم وسنگین» وحملات گسترده و برق‌آسای زمینی استوار بود.

حمله زمانی آغاز شد که ژنرال «آریل شارون» وزیر جنگ دولت مناخیم بگین در حالی که در کنیسای مرکزی بیت‌المقدس «تفیلیم» (لباس مذهبی یهود در هنگام ادای نماز یومیه) بر تن کرده و مشغول انجام «تفیلای» (نماز) یهود بود، واژه عبرانی «اورانی» (به معنای درخت سدر) بر زبان آورد، واژه ای که همان رمز آغاز عملیات صلح برای الجلیل بود، واین یعنی آغاز حمله همه جانبه به لبنان بی دفاع.

طرح عملیات تهاجمی چنین بود که نیروی هوایی رژیم صیهونیستی IAF،310 فروند جنگنده شامل انواع فانتوم F-4ایگل 15-F و فالکنF-16 و هم‌چنین جنگنده‌های «کفیر» ساخت اسرائیل را در کنار 7 لشکر از 9 لشکر زرهی نیروهای زمینی اسرائیل را که به‌وسیله 4 تیپ ویژه و نیرو مخصوص «گولانی»، «گیوعاتی»، «ناخال» و «تزانهانیم» (چترباز) تقویت شده بود، سامان داده بود، به انضمام تمامی ناوگان دریایی ارتش صیهونیستی. تهاجم زمینی در 4 محور عملیاتی از جنوب لبنان آغاز شد و قرار بود تا قلب بیروت پیش تازد و با تصرف بیروت کار را به اتمام رساند و این یعنی تصرف دومین پایتخت اسلامی پس از قدس شریف به‌دست صیهونیست‌ها.

دولت بگین از زبان آریل شاورن طی یک کنفرانس مطبوعاتی اهداف خود از تهاجم به لبنان را چنین بیان می‌کند:

1-اخراج چریک‌های سازمان آزادیبخش فلسطین PLO از لبنان.

2-ایجاد منطقه‌ای امنیتی به وسعت 40 کیلومتر مربع در منطقه مشترک بین لبنان و فلسطین.

3-روی کار آوردن حکومتی دست نشانده در لبنان و منعقد کردن قرارداد جداگانه‌ای مانند کمپ دیوید با آن.

جالب آنکه اسرائیل از حیث زمانی، هنگامی حمله را آغاز کرد که جهانیان سرتا پا سرگرم خیمه شب‌بازی بازی‌های جام جهانی فوتبال در اسپانیا بودند و لذا اسرائیل از این غفلت جهانیان به خوبی سود جست. (آنچنانکه 24 سال بعد در هنگام جام جهانی فوتبال 2006 هجوم به غزه و لبنان را در جنگ 33 روزه سامان داد)

اما حقیقت آن بود که اهداف تهاجم به لبنان به اهداف فوق محدود نبود و این تنها ظاهر قضیه بود. حقیقت آن بود که رژیم صهیونیستی و حامی جهانی‌اش ایالات متحده امریکا و نیز غرب، مقاصد پیچیده‌تر و خطرناک‌تری را تعقیب می‌کردند. درست یک هفته پیش از آغاز تهاجم یعنی در روز نهم خرداد 1361 (29 می 1982) ژنرال الکساندرهیگ وزیر خارجه وقت امریکا طی مصاحبه‌ای مطبوعاتی «استراتژی بین‌المللی» امریکا را معطوف به حل 3 بحران بین‌المللی اعلام کرد؛

نخست حل «بحران جنگ ایران و عراق».هیگ اعلام کرد اکنون ایران، ارتش عراق را از شهرهای اشغالی خود از جمله بندر خرمشهر به بیرون رانده و قادر به ورود به خاک عراق می‌باشد و دولت پرزیدنت «صدام حسین» به عنوان دوست ما در خاورمیانه در خطر تهاجم امواج انسانی نیروهای «آیت‌الله خمینی» هستند و این بحران باید هرچه زودتر به نفع ما پایان پذیرد.

بحران دوم، ا حتمال شکل‌گیری یک جریان مکنده جدید بین‌المللی که موجبات اتحاد کشورهای منطقه خلیج فارس و خاورمیانه را در جهتی مذهبی فراهم آورده و امنیت ملی ایالات متحده امریکا را به خطر بیاندازد؛

و بحران سوم، مشکل حضور نیروهای سازمان ملل در جنوب لبنان و تداوم جنگ 7 ساله داخلی در لبنان که فجایع عظیم انسانی را ایجاد کرده که دولت ایالت متحده، تمام توان خود را برای اتمام این بحران به کار خواهد بست. (منبع ش 3، ص 133-132)

در واکنشی کم‌سابقه نسبت به این سخنان هیگ، «اسحاق شامیر» وزیر خارجه کابینه بگین، از طریق سفیر حکومت صیهونیستی در واشنگتن یادداشت اعتراض‌آمیز دولت صهیونیستی را به وزارت خارجه امریکا تحویل می دهد. مهمترین بخش پیام مزبور این است که چرا اسرار و اهداف نظامی دولت اسرائیل در تریبون‌های عمومی آن هم از طریق شخص وزیر خارجه ایالات متحده امریکا فاش می‌شود؟ (همان ص 133)

آنچه از زبان هیگ خارج شد، در کنار فتح بزرگ خرمشهر و شکسته شدن کمر ارتش عراق و دژهای حزب بعث در برابر امواج نورانی انقلاب خمینی به خوبی روشنگر آن بود که در حقیقت تهاجم اسرائیل به لبنان در پی چه بود و چه هدفی را دنبال می‌کرد؟

اما بهانه این تهاجم که از مدت‌ها پیش برنامه‌ریزی آن آغاز شده بود، در نیمه شب پنجشنبه 13 خرداد ماه 1361 (3 ژوئن 1982) فراهم آمد، آن هنگام که «شلوموآرگوف» سفیر تل آویو در لندن، در خارج از هتل «دورچستر» لندن با گلوله‌های نیروهای گروه «ابونضال» به زمین دوخته شد.

ابونضال (صبری البنا) عضو پیشین سازمان آزادیبخش فلسطین، یکی از تندروترین و افراطی‌ترین عناصر این سازمان به شمار می‌آمد که از سوی دولت بعث عراق حمایت می‌شد و نیز به دلیل مخالفت با رهبری عرفات از این سازمان انشعاب کرد و با تأسیس «سازمان اقدام انقلابی» بیش از پیش خود را به رژیم بعث عراق نزدیک ساخت. از همان نخستین ساعات حمله این گروه به سفیر اسرائیل در لندن، اینگونه به نظر می‌رسید که این ترور دقیقاً به خاطر ایجاد انگیزه‌ای برای حمله ارتش اسرائیل علیه نیروها و پایگاه‌های عرفات در لبنان طراحی شده بود. نام یاسر عرفات و دیگر رهبران ساف همواره در لیست ترور گروه ابونضال قرار داشت و این در حالی بود که روابط این گروه با ساف به حدی خصمانه بود که حکم قتل ابونضال نیز از سوی عرفات صادر شده بود. از دیگرسو تحلیل‌گران بر این باور بودند که این ترور نمی‌توانسته است بدون سرانگشت اشاره رژیم بعث صدام حسین به گروه ابونضال انجام پذیرد.

مناخیم بگین بی‌آنکه به انکار دخالت عرفات در این اقدام و محکوم کردن آن از سوی عرفات اهمیت دهد، فردای حادثه، کابینه امنیتی- سیاسی تل آویو را به جلسه‌ای اضطراری فراخوانده و تصمیمی را که از قبل اتخاذ شده و تنها به دنبال بهانه‌ای بود تا آ ن را رسماً اعلان نماید، پس از پایان جلسه‌ اعلام کرد: «حمله به لبنان».

تو گویی همه چیز بر اساس سناریویی از قبل نوشته شده پیش می‌رفت، سناریویی با مشارکت امریکا، اسرائیل، رژیم بعث عراق، دولت‌های مرتجع عرب و نیز کشورهای اروپایی. چنانچه 9 ماه بعد، روزنامه «گاردین چاپ لندن روز دوشنبه 7 مارس 1983 چنین نوشت: «دولت عراق قصد داشت تا تجاوز لبنان را به جلو بیندازد و به این وسیله به تحریک اسرائیل بپردازد و به نام «وحدت اعراب در مقابل دولت صهیونیستی» بهانه ای جهت قطع جنگ با ایران قرار دهد...» گاردین همچنین تأکید کرد: «نائو روزان رئیس گروه تروریستی، سرهنگ سازمان استخبارات (اطلاعات) عراق می‌باشد ولی در اعترافات خود اظهار داشته است که واحد گروه تروریستی ابونضال را که مأموریت ترور سفیر اسرائیل را بر عهده داشت، رهبری می‌کرده است و همواره مراقب اعمال گروه ابونضال بوده تا با خواسته‌ها و اهداف رژیم صدام همخوانی‌ داشته باشد». (منبع ش 4 ص 23)

ارتش صیهونیستی توانست در مدت یک هفته در 4 محور عملیاتی به بیروت رسیده و آن را به محاصره کامل خود در آورد. محور غربی شامل یک لشکر به فرماندهی ژنرال «استحاق مردخای»، محور مرکزی شامل یک لشکر به فرماندهی ژنرال «آویگدور کالاهانی»، محور دوم مرکزی شامل یک لشکر به فرماندهی ژنرال «مناخیم اینان» و محور شرقی شامل 2 لشکر به فرماندهی ژنرال «آویگدور بن گال»، به انضمام یک محور دریایی به فرماندهی ژنرال «عاموس یارون». سرانجام ژنرال آریل شارون با تانک‌هایش به بیروت رسید و وارد دفتر کار فرمانده ژاندارمری لبنان در سرای قدیمی واقع در نزدیکی کاخ ریاست جمهوری در «بعبدا» پایتخت قدیمی جبل لبنان در حومه بیروت شد. (منبع 4 ص 32)

در این میان تنها بیروت غربی (منطقه سلمان نشین) خاصه جنوب بیروت یعنی منطقه «ضاحیه» (منطقه شیعه نشین بیروت) بود که در مقابل ارتش صهیونیستی سنگرهای مقاومت را برپا کرده بود. بیشترین مقاومت‌ در محله «خلده» در ضاحیه صورت گرفت، یک ماه پس از محاصره بیروت، مقاومت ضامیه خاصه «خلده» هنوز ارتش اسرائیل را زمین‌گیر ساخته بود و جلوی پیشروی و تصرف کامل بیروت را گرفته بود. فرماندهی این نیروها بر عهده جوانی 26 ساله به نام «سید عباس موسوی» بود.

آنچه در این میان شگفت‌آوربود، سکوت معنادار کشورهای عربی در برابر تجاوز اسرائیل به لبنان بود. در توضیح این مهم باید متذکر شد که درجهت فراهم شدن امکان هجوم غافلگیرانه به لبنان، «مناخیم بگین» در یک پیمان به کلی محرمانه، از «حسنی مبارک» رئیس‌جمهور مصر تعهد گرفت که در صورت جابجایی 3 لشکر زرهی ارتش صهیونیستی در صحرای سینا به شمال فلسطین جهت حمله به لبنان، جمهوری عربی مصر، هیچ‌گونه تحرک نظامی حتی در حد شلیک یک گلوله انجام ندهد.

در عربستان نیز، این مهد سنتی ارتجاع عرب نیز با توجه به حضور «ملک خالد» به عنوان پادشاه حکومت سعودی، فردی که امکان داشت پس از آغاز تهاجم، به دلیل گرایشات ناسیونالیستی خود، واکنشی ولو هرچند ضعیف مغایر با منافع امریکایی‌ها انجام دهد، در روزهای آغازین حمله به نحو مشکوکی مرد و ولیعهد «فهد» به مثابه عنصری به شدت نزدیک به امریکا زمام پادشاهی ثروتمندترین کشور عربی شرق میانه را بر عهده گرفت. مضاف بر آنکه دولت‌های عربی در تهیه دستور کار اجلاس کنفرانس سران عرب، هم و غم خود را در حمایت هر چه بیشتر از «صدام» و حفاظت دروازه شرقی جهان عرب را در برابر «خطر ایران خمینی» مصروف کردند. جالب آنکه در هنگامه تجاوز به لبنان، رسانه‌های گروهی جهان به عادت معمول خود در استقبال از سالروز به اصطلاح واقعه «هولوکاست» چند هفته‌ای بود که مظلوم نمایی بسیار شدید یهودیان یا همان دروغ بزرگ «6 میلیون قربانی یهود» را در دستور اصلی خود قرار داده بودند. (منبع ش 3 ص 131)

لبیک ایرانِ خمینی

در گذر از تهاجم ارتش رژیم صیهونیستی به لبنان، بیروت جنگ‌زده بر گرداگرد خود حلقه‌ای پولادین از لشکرهای تانک و زره‌پوش و مکانیزه اشغالگران را تجربه می‌کرد.

«الیاس سرکیس» رئیس‌جمهور لبنان در پیامی به همه دولت‌ها و مجامع جهانی درخواست امداد نظامی، غذایی، دارویی و سایر اقلام حیاتی نمود و هیچ‌کس جز ایران خمینی به این فریاد امدادخواهی لبیک نگفت. جمعی ازبلندپایه‌ترین مسئولین سیاسی- نظامی جمهوری اسلامی ایران برای بررسی اوضاع و شرایط مظلومین منطقه در حالی وارد کشور سوریه شدند که پایتخت آن بطور مستقیم زیر بارش گلوله‌های توپخانه صهیونیست‌ها قرار داشت و وضعیت فوق‌العاده، تمام شهر را دربرگرفته بود. اعضای این هیئت عبارت بودند از: دکتر«علی اکبر ولایتی» وزیر خارجه، سرهنگ «سلیمی» وزیر دفاع، «محسن رضایی» فرمانده سپاه پاسداران، «محسن رفیق دوست» مسئول تدارکات سپاه پاسداران، سرهنگ «علی صیادشیرازی» فرمانده نیروی زمینی ارتش و «احمد متوسلیان» فرمانده تیپ 27 حضرت رسول(ص) که در معیت حجت‌الاسلام «علی اکبر محتشمی پور» سفیر ایران در سوریه، قرار داشتند. هیئتی که بر حسب دستور امام(ره) و ابلاغیه «شورای عالی دفاع» جمهوری اسلامی ایران به ریاست رئیس‌جمهور وقت حضرت آیت‌الله خامنه ای به سوریه اعزام شده بود. (منبع ا، ص 8-757 و منبع ش 2 ص 276)

سوریه در ابتدا به متحد سنتی خود، روسیه شوروی متوسل شد تا حمایت این کشور را جلب کند، اما با پاسخ سرد و امتناع‌آمیز قطب کمونیسم جهانی مواجه شد، پس به ناگزیر دولت سوریه با استیصال از تمام کشورهای عربی و اسلامی درخواست کمک فوری برای دفع تجاوزارت اسرائیل به عمل آورد، اما تنها کشوری که به این مددخواهی پاسخ داد جمهوری اسلامی بود. (منبع ش 2 ص 276)

حضرت آیت الله خامنه ای رئیس‌جمهور وقت و رئیس شورای عالی دفاع، طی پیامی به حافظ اسد رئیس‌جمهور سوریه، ضمن اظهارتأسف از این تهاجم نوشت: «امروز وقت آن است که امکانات انسانی، تسلیحاتی، تبلیغاتی، سیاسی و اقتصادی جهان اسلام علیه تجاوزات مکرری که نسبت به حریم مستضعفان صورت می گیرد، بسیج شود. جمهوری اسلامی ایران با وجود اینکه در جنگ است، اعلام می کند که در حد توان، قوای خویش را وقف دفع حملات رژیم اشغالگر قدس به جنوب لبنان خواهد کرد».(کیهان،17/3/61)

امام خمینی(ره) در پیامی ضمن محکوم کردن حمله اسرائیل به جنوب لبنان و سوریه با آوردن کلمه استرجاع در ابتدای پیام، نارضایتی خود را از سکوت و بی‌تفاوتی کشورهای اسلامی ابراز داشتند. پیامی که در 17 خرداد 1361 منتشر شد: «من کلمه مبارکه استرجاع را نه برای جنایات اسرائیل و شهادت و آسیب بسیاری از مسلمانان مظلوم جنوب لبنان عزیز می‌گویم، گرچه آن هم استرجاع دارد و نه برای شهرها و روستاهای آن کشور اسلامی که به‌دست جنایتکار رژیم صهیونیستی کافر اسرائیل، اشغال و خراب شده است، گرچه آن هم استراجاع دارد، و نه برای آواره شدن هزاران خواهر و برادر آن محیط مظلوم اسلامی گرچه آن هم استرجاع دارد... بلکه برای بی‌تفاوتی کشورهای اسلامی یعنی حکومت‌های آنها استرجاع می‌کنم و ای‌کاش فقط بی‌تفاوتی بود. من استرجاع برای پشتیبانی بسیاری از حکومت‌ها از اسرائیل و صدام، این، دو ولد نامشروع آمریکا می کنم. من و هر مسلمانی در هر جا هست، باید استرجاع کنیم برای کمک‌های مادی و معنوی دولت‌های کشورهای اسلامی به امریکا -رأس جنایتکاران- و اسرائیل و بعث عفلقی که پیاده کننده منویات شوم امریکا و صهیونیسم جهانی است». (به نقل از منبع ش 1 ص 756)

هیئت اعزامی جمهوری اسلامی ایران که در روز یکشنبه 16 خرداد 61 (یک روز پس از تهاجم) به سوریه اعزام شده بود، (منبع ش ل ص 132) پس از بررسی اوضاع و شرایط جبل سوریه و لبنان در جلسه مربوطه شورای عالی دفاع که در دفاتر امام(ره) در پنجشنبه 20 خرداد 61 تشکیل شد، گزارش نهایی خود را ارائه داد و اعلام کرد که: «اسرائیل بر اکثر نقاط جنوب لبنان مسلط شده است و سوریه نمی‌تواند وارد جنگ شود».(همان ص 136)

پس از این گزارش بود که شورای عالی دفاع تصمیم به کمک به جبهه لبنان (همان ص 136) آن هم در قالب اعزام نیرو به جبهه لبنان و سوریه گرفت. به این ترتیب، شورای عالی دفاع با تأیید امام تصمیم به اعزام نیروی نظامی به جبهه سوریه و لبنان را اتخاذ کرد و اولین گروه از نیروهای اعزامی در 21 خزداد 61 اعزام شدند و اولین هواپیمای کمک عازم سوریه شد. (منبع ش 5 ص 138)

جلسه دوم در یکشنبه 30 خرداد 61 در دفتر امام(ره) با حضور رئیس‌جمهور و رئیس شورای عالی دفاع، رئیس مجلس فرماندهی سپاه (محسن رضایی)، نیروی زمینی ارتش (شهید صیاد شیرازی) وزیر خارجه (دکتر ولایتی) و وزیر دفاع (سرهنگ سلیمی) برگزار گردید.

سرهنگ سلیمی و دکتر ولایتی پس از آنکه جلسه سران در دفتر ریاست جمهوری در مورخه چهارشنبه 26 خرداد تشکیل شد و تصمیم به اعزام هیئت بلندپایه سیاسی- نظامی به سوریه را اتخاذ کرد، در مورخه پنجشنبه 27 خرداد به سوریه اعزام و پس از بازگشت در همان روز یکشنبه 30 خرداد در جلسه بیت امام(ره) شرکت و اعلام کردند که: «سوریه مایل به جنگ است ولی باید مطمئن به کمک کشورهای اسلامی باشد، آنها از ترکیه هم اجازه گرفته‌اند که بتوانیم کمک‌های انسانی دوستانه به سوریه منتقل کنیم». (منبع ش 5 ص 147)

مقرر شد نیروهای اعزامی جمهوری اسلامی ایران، شامل بخشی از تیپ محمد رسول‌الله(ص) و نیز بخشی از نیروهای «تیپ 58 تکاور ذوالفقار» ارتش باشند که برای اعزام به لبنان توسط شورای عالی دفاع انتخاب شدند.

دلایل یک انتخاب

در جلسه شورای عالی دفاع مقرر شد تا برای کمک به مردم بی‌دفاع لبنان و سوریه یکی از زبده‌ترین یگان‌های رزمی جمهوری اسلامی ایران به سوریه اعزام شود و لذا قرعه به‌نام تیپ حضرت رسول(ص) افتاد. محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران دلایل این انتخاب را این چنین بازگو می‌کند:

«... ما می‌خواستیم با اعزام نیروی کمکی در حقیقت صداقت خودمان را به جهان اسلام نشان بدهیم با بعد از آن از کشورهای اسلامی بخواهیم که آنها با ما همراه باشند.

قبل از اعزام هر نیرویی، اول خودمان به سوریه رفتیم، منطقه را از نزدیک دیدیم. دقیقاً آنجا را وارسی کردیم و بعد به این نتیجه رسیدیم که بهترین تیپی که می‌شود، اعزام کرد، تیپ 27 محمد رسول‌الله(ص) است، هم به دلیل رزمندگی بچه‌های این تیپ که در 2 عملیات «فتح‌المبین» و «بیت‌المقدس» دیده بودیم، هم اینکه این بچه ها توی پایتخت زندگی می‌کردند و با مسائل سیاسی اعم از سیاست داخلی و خارجی بیشتر آشنا بودند. ما باید در آنجا هم به دمشق می‌رفتیم و هم به بیروت و این برای ما خیلی مهم بود که نیروهایی که به آنجا وارد می‌شوند، باید از لحاظ مسائل سیاسی، اطلاعات بیشتری داشته باشند، معارف بیشتری داشته باشند و بعد از لحاظ رزمندگی هم بتواند آنجا خوب بجنگند.

درثانی اینها باید توانایی کارهای چریکی را هم داشته باشند و بتوانند کارهای نامنظم [جنگ پارتیزانی] انجام بدهند. خب تیپ 27 هر 3 این ویژگی یعنی رزمندگی، سطح بالای آگاهی سیاسی و آشنایی با شیوه‌های جنگ‌های چریکی را داشت. چرا؟ چون اولاً حاج احمد و حاج همت توی کردستان جنگیده بودند،‌ هم جنگ چریکی را در غرب دیده بودند، هم با دشمن در جبهه‌های جنوب به شیوه کلاسیک جنگیده بودند. این ویژگی‌ها باعث شد که ما تیپ 27 را برای این مأموریت انتخاب می‌کنیم». (منبع ش 1 ص 758)

محمدعلی جعفری، فرمانده کنونی سپاه پاسداران در خصوص علت انتخاب تیپ 27 برای این مأموریت می‌گوید: «همانطور که مشخص بود، از جمله دلایل انتخاب این یگان، توانمندی فرماندهی آن، کیفیت نیروها و عملکرد بسیار خوب این تیپ در عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس بود. همین عوامل موجب انتخاب این تیپ برای اعزام به جبهه‌های سوریه و لبنان شد...» (همان ص 759)

جعفر جهروتی زاده، یکی از فرماندهان تیپ 27 در خصوص نحوه انتخاب این واحد اعزامی می‌گوید:

«... با حاج احمد قرار داشتیم به منزل یکی از شهدا سربزنیم. وقتی رسیدم، گفت برادر جهروتی، امروز در یک جلسه شرکت داشتم. از من خواسته‌اند بروم پیش آقای خامنه‌ای، رئیس‌جمهور. قرار است ایشان راجع به سفر قریب‌الوقوع ما با بنده صحبت کنند. پرسیدم: حالا بفرمایید قضیه چی هست؟ حاج احمد گفت: مثل اینکه قرار است ما را بفرستند به لبنان.

... برای ملاقات با «آقا» بنده هم همراه حاج احمد به ریاست جمهوری رفتم. البته حاجی رفت داخل و در جلسه شرکت کرد. من هم همان بیرون ماندم و خودم را به کاری مشغول کردم تا مذاکرات تمام شود. نهایتاً در این جلسه شورای عالی دفاع که آن زمان ریاستش بر عهده حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بود، تصویب شد که بخشی از تیپ 27 حضرت رسول‌الله(ص) به اتفاق تیپ 58 تکاور ذوالفقار از نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، عازم لبنان شود. مقرر شد که این 2 مجموعه در قالب تشکیلات رزمی واحدی تحت عنوان «قوای محمد رسول‌الله(ص)» به فرماندهی شخص حاج احمد متوسلیان به سوریه عزیمت کند...» (همان ص 759)

محسن رضایی ملاقات حاج احمد متوسلیان با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را اینگونه توصیف می‌کند: «... برادرمان حاج احمد را بردم خدمت مقام معظم رهبری که در آن زمان مسئول شورای عالی دفاع بودند. در آن ملاقات، من خدمت «آقا» گفتم که ایشان [حاج احمد] کاملاً آماده قبول این مأموریت است. منتهی مایل است از زبان شما بشنود که باید این کار را انجام بدهد وقتی «آقا» به حاج احمد گفتند که شما انتخاب شده‌اید تا به عنوان نماینده نظام جمهوری اسلامی ایران به آنجا بروید، حاج احمد خیلی تحت تأثیر قرار گرفت. خود آقا هم تاکنون بارها آن جملاتی را که احمد در ‌آن ملاقات به کار برده، به ما یادآور شده‌اند.

احمد در آن ملاقات خدمت «آقا» عرض کرد: یعنی خداوند متعال ما را انتخاب کرده که برویم با اسرائیلی‌ها بجنگیم؟ آقا فرمودند: بله! شما نماینده نظام هستید، بروید آنجا و جلوی اسرائیلی‌ها را سد کنید...» (همان ص 760-759)

تیپ محمد رسول الله از همان بدو تأسیس و به مدد فرماندهی فوق العاده حاج احمد چنان برجستگی و توانمندی از خود به نمایش گذارده بود که به دیگر فرماندهان سپاه باورانده بود که تمام فرماندهان و مدیرانی که در تیپ 27 حضور داشتند، هر یک به تنهایی قابلیت و شایستگی فرماندهی تیپ و لشکر را داشتند و از این جهت تیپ 27 در عملیات فتح المبین خط شکن شد.

تیپ 27 در همان شب اول عملیات فتح المبین بیش از 3 الی 4 هزار نفر اسیر گرفت؛ همچنین دشت ذهاب و سایت را آزاد کرد، با اینکه «سایت» جزو اهداف عملیات بیت المقدس نبود. ذکاوت و درایت حاج احمد آن چنان بود که برای یک گردان، 5 فرمانده قرار داده بود که به محض شهادت یکی، دیگری جایگزین شود.

فرمانده گردان هایی چون حاجی پور، چراغی، کریمی، دستواره که بعدها هر یک فرماندهان بزرگی شدند.

اولین کاری که حاج احمد بعد از عملیات فتح المبین انجام داد، سرکشی به خانواده شهدا بود و بعد به پدر و مادر خودش. حدود یک هفته بعد هم تیپ را برای عملیات بیت المقدس آماده کرد.

درعملیات بیت المقدس هم حاج احمد این عملیات را با درایت و شایستگی اداره کرد.

در مرحله اول عملیات که مدت 2 روز به طول انجامید، لشکر 27 به قدری ایستادگی کرد تا نیروهای بعدی سپاه خود را به موقعیت‌های از پیش تعیین شده رساندند.

در مرحله دوم عملیات، حاج احمد مجروح شد و ترکش کاتیوشا در پایش بود. همه پزشکان دستور به خارج شدن او از منطقه دادند اما گوش نکرد و همچنان فرماندهی تیپ را با همان جراحت به‌عهده داشت. تصمیم بر این شد؛ حاج احمد را بدون بیهوشی در اورژانس بیمارستان صحرایی عمل کنند تا بتواند در منطقه حضور یابد. زمانی که تیپ به نزدیکی خرمشهر رسید، عراقی ها در کمربندی خرمشهر هنوز به شدت مقاومت می کردند. حاج احمد به یگانش دستور داد که جهت فلش را عوض کنند و به پل «نو» بروند و وارد نخلستان های خرمشهر شوند. اولین واحدهای تیپ 27 که وارد نخلستان شدند، سربازان عراقی در محاصره قرار گرفتند. فرماندهان عراقی تا آن موقع حاضر به عقب نشینی نبودند، ولی وقتی تیپ 27 وارد نخلستان شد؛ تقریباً خرمشهر در محاصره قرار گرفت و بقیه یگان ها توانستند از سمت جاده وارد شهر خرمشهر شدند. بعد از عملیات بیت المقدس ضمن اینکه حاج احمد در پی آماده سازی تیپ بود و اصرار داشت که هیچ مانعی وجود ندارد تا وارد بصره شویم، به تیپ استراحت دادند تا بازسازی شود. حاج احمد بعد از عملیات به تهران آمد و دیگر به منطقه بازنگشت.

و اینگونه بود که تیپ حضرت رسول(ص) با فرماندهی احمد متوسلیان به عنوان زبده‌ترین یگان رزمی در آن زمان برای مبارزه با صهیونیست‌ها توسط شورای عالی دفاع و ریاست وقت آن حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برگزیده شد و با تأیید امام خمینی(ره) به جبهه لبنان گسیل شد.

سپاه محمد(ص) می‌آید

غروب روز 21 خرداد 1361، چرخهای یک فروند هواپیمای بوئینگ 747 نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در انتهای باند فرود فرودگاه دمشق از گردش بازایستاد. لحظاتی بعد شماری از مقامات بلند پایه سیاسی- نظامی دولت سوریه به نمایندگی از سوی «حافظ اسد» رئیس‌جمهور سوریه در معیت سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در دمشق، حجت‌الاسلام علی‌اکبر محتشمی‌پور وارد باند فرودگاه شدند تا از حاج احمد و نیروهایش استقبال رسمی بعمل آورند.

اعزام قوای محمد رسول‌الله(ص) به سوریه، در 3 مرحله انجام گرفت، در مرحله اول، احمد متوسلیان به همراه تعدادی از نیروها عازم شدند و در حقیقت آنها رفتند تا به عنوان جلودار قوای اعزامی ایران، در دمشق زمینه را برای اعزام دیگر نیروها آماده کنند. پس از آن مرحله دوم اعزام انجام گرفت و سپس مجموعه سوم را شهید محمد ابراهیم همت بر عهده داشت. (همان ص 765)

پس از بر زمین نشستن بوئینگ 747 در فرودگاه دمشق در غروب 21 خرداد 1361، احمد متوسلیان خطاب به نیروهای اعزامی چنین فرمود: «برادرها، قبل از رسیدن به اینجا، در ایران آنچه گفتنی بود، ما برای شما گفتیم. خیلی کوتاه من عرض می‌کنم، امام(ره) عزیزمان فرموده‌اند باید که اسرائیل از صحنه جهان زدوده شود (انشاءالله رزمندگان) و شما مردان بزرگ باید که این حرف امام عزیزمان را جامع عمل بپوشانید». (همان ص 762)

هر چند که غالب کشورهای جهان، پروازهای خود را به دلیل شرایط بحرانی منطقه به سوریه و لبنان قطع کرده بودند اما خلبانان متعهد نیروی هوایی ارتش، بوئینگ نیروهای اعزامی ایران را بر روی باند پرواز فرودگاه بین‌المللی دمشق بر زمین نشاندند.

نیروهای نظامی ایران موسوم به قوای محمد رسول‌الله(ص) در حالی که هنوز غبار جهاد و شهادت‌طلبی را در جبهه‌های جنوب و غرب کشور را بر سر و رو داشتند، به فرماندهی حاج احمد با سربندهای متبرک به «الی بیت‌المقدس» به طرف حرم «حضرت زینب(س)» عازم شدند. مردمان داغدیده سوریه و آوارگان لبنان با فریادهای بلند آمیخته با اشک چشم فریاد می‌زدند «یا لبنان یا لبنان... هذا جیوش‌القرآن» و «خیبر خیبر یا صهیون، جیش محمد قادمون» پس از اقامه نماز در حرم «حضرت زینب(س)» نیروهای ایرانی عازم مسجد اموی محل نگهداری اسرای اهل بیت(س) شدند.

تاریخ دوباره تکرار می‌شد. حسینیان یک بار دیگر به سمت آن مسجد رهسپار بودند با این تفاوت که در سال 61 هجری قمری اسیر لشکریان یزید بودند و این بار در سال 61 هجری شمسی پیروز و فاتح.

زیارت آن روز مقام رأس ‌الحسین محل نگهداری سر مبارک «حضرت سیدالشهدا(ع)» و عزاداری کم سابقه بسیجیان خمینی بالاخص بسیجیان مخلصی چون «حاج محمد ابراهیم همت» «حاج کاظم رستگار»،«حاج علی موحد دانش»، «حاج قاسم دهقان»، «سید رضا دستواره» و دیگرانی که بعدها با رسیدن به مقام شهادت بسیجی بودن خود را به مهر خون تأیید کردند، در اذهان آن دیار اثری فراموش نشدنی بر جای گذاشت.

به محض انعکاس خبر ورود قوای اعزامی «محمد رسول‌الله(ص)»، نیروهای اسرائیلی آتش‌بس یک‌جانبه اعلام کردند. بلافاصله هم رژیم صهیونیستی و هم مزدوران فالانژ با راه‌ا‌ندازی بخش فارسی رادیویی انفعال خود را از حضور اینگونه نیروهای ایرانی در منطقه شامات بیان داشتند.

نخستین اقدامات

سران صهیونیسم و امریکا، هرچند که مقدمات توطئه خود یعنی درگیر کردن نیروهای مسلح ایران در جبهه لبنان را موفق می‌یافتند اما به‌شدت از شکسته شدن جو کاذب تبلیغاتی خود درباره نیروهای ایرانی به هراس افتاده و از خطر ریشه‌یابی تفکر جهادی و اندیشه اسلام ناب محمدی(ص) در قالب تفکر خمینی(ره) در میان نسل جوان لبنانی و فلسطینی در وحشت و هراس به سر می‌بردند، خاصه آنکه حاج احمد و نیروهایش از همان بدو ورود با جدیت بی‌نظیری اقدامات خود را به ویژه در تمامی حوزه ها آغاز کردند. اهم این اقدامات را چنین می توان بر شمرد:

1. برگزاری جلسات متعدد نظامی با سران عالی‌رتبه نظامی سوریه مانند رفعت اسد برادر حافظ اسد. هدف از این جلسات یافتن «راهکارهای» مناسب برای اقدام نظامی بر علیه اسرائیل بود.

2. تشکیل تیم‌های متعدد اطلاعات و شناسایی برای نفوذ در عمق مناطق اشغالی و جمع آوری اطلاعات تاکتیکی از وضعیت نظامی دشمن صهیونیستی و نیز تهیه «برآورد اطلاعاتی» از نیروهای نظامی اسرائیل و شناسایی نقاط ضعف و آسیب پذیری آن. لازم به ذکر است که تیم‌های شناسایی ایرانی در عمق هایی از مناطق اشغالی نفوذ و رخنه کردند که سوری‌ها هیچگاه جرأت آن را نیافتند و لذا موجب تحسین و شگفتی آنها شد. جالب آنکه حاج احمد خود در بسیاری از این شناسایی‌ها حضوری فعال داشت و در این مسیر، کارهای خارق‌العاده‌ای را به ثبت رسانده بودند که در دل تاریخ مکتوم مانده است.

3. ترسیم وضعیت «ترتیب نیروی» ارتش اسرائیل در جوار مرزهای سوریه بر اساس گزارش‌های تیم‌های اطلاعاتی.

4. طراحی «استراتژی نبرد» با اسرائیل با جزییات دقیق استراتژیکی، عملیاتی و تاکتیکی توسط حاج احمد بر اساس اطلاعات جمع آوری شده تیم‌های اطلاعات و شناسایی و نیز متناسب با ترتیب نیروی دشمن.

5. فراهم ساختن مقدمات آموزش انقلابیون مسلمان و شیعه لبنانی در پادگان زبدانی و نیز راه اندازی کمپ های آموزشی در منطقه بعلبک و دره بقاع لبنان.

راه قدس از کربلا می‌گذرد

امید مبارزه با اسرائیل اما خیلی زود رنگ باخت چه اینکه نیروهای ایرانی و نیز مقامات سیاسی تهران دریافتند که سوری‌ها قصد جنگ نداشته و با آوردن بهانه‌های گوناگون وقت کشی می کنند و بیشتر در پی آن هستند تا از نیروهای ایرانی به عنوان وجه‌المصالحه و برگ برنده در پشت میز مذاکرات بهره برند و در واقع آنها در فکر تنها چیزی که نیستند، جنگ با اسرائیل است.

در این زمان بود که وضعیت جبهه سوریه- لبنان چند شاخصه کلی را به نمایش می‌گذارد:

1-پی بردن رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران به نیت اسرائیل از حمله به لبنان. در واقع هدف اصلی از این اقدام دور کردن ذهن تهران از جبهه‌های جنگ و مشغول داشتن آن به جبهه لبنان بوده است.

2-گرفتن زمان و فرصت مناسب برای بازسازی ارتش بعث عراق که در فتح خرمشهر به کلی نابود شده بود. در این فرصت، دول عربی با طرح مبهم مباحثی چون آتش‌بس و پرداخت غرامت در کنار جنگ لبنان به دنبال اخذ فرصت بودند تا تمام حامیان رژیم بعث دیگربار ماشین جنگی عراق را که در فتح خرمشهر منهدم شده بود، از نو بازسازی نمایند آن هم با حضور مستقیم کارشناسان نظامی از اتحاد جماهیر شوروی گرفته تا امریکا، فرانسه،‌ انگلیس و...

3-عدم وجود اراده به جنگ در دولت سوریه و بازی سیاسی با تهران بر سر نیروهای اعزامی و عدم همکاری با این نیروها، از جمله عدم در اختیار گذاردن سلاح در دسترس آن‌ها.

4-بسته شدن دالان هوایی ترکیه بر روی پروازهای نظامی تهران و از بین رفتن امکان ارسال نیرو و تجهیزات.

این همه موجب شد تا حضرت امام در جلسه با حضور رئیس‌جمهور (آیت‌الله خامنه‌ای) و رئیس مجلس (هاشمی رفسنجانی) اعلام کند که: «با حضور ما در آن جبهه با شرایط موجود مخالفت دارند و معتقدند که عرب‌ها جنگ جدی نخواهند کرد و درگیری بیشتر ما باعث می‌شود که در جبهه جنگ با عراق دچار وقفه می‌شویم و در آنجا هم به جایی نرسیم». (منبع ش1، ص159) و در نهایت ایشان با این امر موافقت کردند که «اگر به طور جدی از طرف سوریه جنگ شد، شرکت کنیم.» (همان ص 159).

حضرت امام(ره) در بیاناتی راهبردی در روز 30 خرداد 1361 در جمع گروه کثیری از علما و ائمه جمعه پرده از طرح شیطانی دشمن برداشته و چنین فرمودند: «... امریکا می‌دانست که ما و ملت ما نسبت به لبنان حساسیت داریم و نسبت به اسرائیل هم از آن طرف حساسیت داریم. این دام را امریکا درست کرد، یعنی آن نوکر خودش را فرستاد به اینکه حمله کند به لبنان و آن همه خسارت وارد کند و آن همه جنایات. و ما می‌دانیم که اگر میلیون‌ها جمعیت از بین بروند و یک مطلبی برای امریکا حاصل بشود و یک نفعی برسد، می‌گوید همه بروند از بین. این را ما از ابر قدرت‌ها شناخته‌ایم. آنها در فکر این نیستند که در لبنان به زن و بچه مردم و به بلاد و این مستمندان و بیچارگان چه می‌گذرد، آنها دنبال این هستند که «صدام» را در این طرف سر جای خودش نگه دارند و ایران را که از نظر آنها خیلی اهمیتش بیشتر از لبنان و جاهای دیگر است، برای آنها محفوظ بماند. این نقشه این است که «بگین» را وادار کند به اینکه تو حمله کن به لبنان، لبنان که تو حمله کردی، ایران حساسیت نسبت به او دارد و همه قوایش را متمرکز می‌کند در اینکه تو را از بین ببرد و اگر ایران از جنگ عراق غافل بماند، عراق کار خودش را انجام می‌دهد و ایران در اینجا هم نمی‌تواند کاری بکند نقشه این است».

حضرت امام(ره) با فراست و زیرکی خویش با طرح استراتژی «راه قدس از کربلا می‌گذرد» با تأکید بر اولویت جبهه جنگ با عراق و مقدم داشتن آن و درک این مهم که ایران توان جنگ هم زمان در 2 جبهه را ندارد، دستور بازگشت نیروهای بلاتکلیف از سوریه را صادر فرمودند.

اسارت

با توجه به فرمان امام(ره) مبنی بر بازگشت نیروها از سوریه به ایران، عده زیادی از نیروهای اعزامی به ایران بازگشتند و تعداد کمی از آنها همانجا ماندند تا تکلیف نهایی مشخص شود.

مقارن همین ایام خبر رسید که فالانژها و اسرائیلی‌ها سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیرون را محاصره کرده‌اند. این را همه می‌دانستند که در صورت تصرف سفارت ایران، تمامی اسناد محرمانه فاش خواهد شد.

صبح روز 14 تیر 1361، سیدمحسن موسوی کاردار سفارت ایران در لبنان به محل استقرار قوای محمد رسول‌الله(ص) در پادگان زبدانی آمد و خواستار ملاقات فوری با فرمانده نیروهای اعزامی شد. موسوی تمام ماجرا را برای احمد تعریف کرد و احمد بلافاصله آماده رفتن شد، گروهی از نیروها از او خواستند تا این مأموریت را به آنها واگذارد اما احمد با لحنی ملایم گفت: «نه برادرها! خودم باید بروم، شماها آماده باشید که هر چه زودتر برگردید تهران».

حاج احمد متوسلیان به همراه «سید محسن موسوی»، «کاظم اخوان» و «تقی رستگار»، با ماشین پلاک سیاسی سفارت و اکیپ‌های حفاظت دیپلماتیک ژاندارمری لبنان عازم بیروت شدند. در فاصله 20 کیلومتری بیروت، اتومبیل آن‌ها درمنطقه معروف به «حاجز برباره» توسط یک پست ایست- بازرسی متوقف شد. نیروهای شبه نظامی «فالانژ» به ریاست «ایلی جبیقه» و فرماندهی نظامی «سمیر جعجع» (فرمانده نیروهای موسوم به «قوات لبنان») چند روز قبل پاسگاه حاجز برباره را برپا کرده بودند. آنها ماشین سفارت را متوقف ساخته و بدین ترتیب حاج احمد متوسلیان و 3 تن از همراهانش در ساعت 12 ظهر روز 14 تیر 1361 به اسارت فالانژیست‌های لبنان در آمدند.

آنگاه «جورج سوری» از اعضای فالانژها، خودروی دیپلمات های ایرانی را برای صحنه سازی پس از گروگان‌گیری، از محل حاجزبرباره به شهربندری طرابلس درشمال لبنان منتقل و در یکی از خیابانهای طرابلس آن را رها کرد.

امروز پس از گذشت 26 سال از آن واقعه تلخ و سپری شدن بیش از 9490 روز، تقدیری جز نامعلومی سرنوشت برای احمد و یارانش رقم نخورده است. اگر چه مسئولیت مستقیم این جنایت بر دوش رژیم صهیونیستی است و این رژیم باید پاسخگو باشد اما از اهمال، سستی و بی‌توجهی مسئولین سیاسی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران، به‌ویژه دستگاه دیپلماسی کشور (وزارت خارجه) نباید چشم پوشی کرد.

احمد، مؤسس حزب‌الله لبنان

هرچند نیروهای اعزامی به لبنان و سوریه نتوانستند در هیچ عملیات نظامی مستقیماً بر ضد اسرائیل وارد عمل شوند اما همین حضور مغفول آنها باعث شکل‌گیری هسته‌های مقاومت حزب در لبنان گردید.

فرمانده وقت سپاه پاسداران محسن رضایی در این باره می‌گوید: «... خب حاج احمد و سایر دوستان ما که در قالب قوای محمدرسول‌الله(ص) به سوریه و لبنان رفته بودند، فعالیت‌هایی را هم انجام دادند که مهمترین آنها پایه‌‌گذاری تشکیلات مقاومت اسلامی در لبنان بود یعنی در حقیقت مقاومت اسلامی لبنان از طریق تأثیر معنوی و مادی حضور برادران تیپ 27 شکل گرفت منتهی ما خود این تیپ را نتوانستیم به‌صورت منظم به‌کار بگیریم».

مهم ترین و اساسی ترین اقدام حاج احمد متوسلیان در اعزام به جبهه لبنان و سوریه تأسیس و پایه گذاری «جنبش انقلابی حزب الله لبنان» است. راوی این روایت جذاب و دلکش معاون وقت حاج احمد در نیروهای اعزامی به لبنان است. این روایت بسیار طولانی است اما مختصر آنکه:

«حاج احمد متوسلیان از هنگام قدم نهادن به خاک سوریه تا هنگام اسارت، با سران گروه‌های انقلابی شیعه لبنانی، 2 جلسه راهبردی برگزار کرد. این جلسات با پیشنهاد وی و هماهنگی و مشارکت این گروهها برگزار شد. در جلسه نخست، حاج احمد پیشنهاد متحد شدن این گروه‌ها و تأسیس تشکیلات واحدی را به‌منظور مبارزه با اشغالگران صهیونیست و با محوریت تفکر انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی(ره) مطرح کرد و در ضمن به آنان یشنهاد کرد تا فعالیت‌ها و اقدامات خود را با همکاری نیروهای اعزامی محمد رسول الله(ص) هر جه سریعتر آغاز نمایند.

جلسه دوم در شهر بعلبک لبنان و در یکی از خانه های سفارت ایران در آن شهر و با حضور سران گروه‌های مبارز شیعه برگزار شد. از آنجا که نیروهای اعزامی و همچنین حاج احمد، شناختی بر این گروه‌ها نداشتند، «سید حسین موسوی» معروف به «ابوهشام»، مؤسس و رهبر گروه «امل اسلامی»(انشعابی از امل به رهبری «نبیه بری») وظیفه معرفی، آشناسازی و نیز فراخوانی سران این گروهها را در این جلسات بر عهده داشت.

جلسه دوم درست چند روز پیش از اسارت حاج احمد، با حضور بزرگانی چون شهید «سید عباس موسوی»، «شیخ صبحی طفیلی»، «سید حسین موسوی»، «شیخ محمد یزبک» و دیگر رهبران شیعه صور و صیدا برگزار شد. دراین جلسه، علاوه بر حاج احمد، «حاج ابراهیم همت»، «شهید اکبر حاجی پور»، معاون حاج احمد در نیروهای اعزامی سپاه پاسداران به لبنان و همچنین چند تن از مسئولین سفارت ایران در لبنان حضور داشتند.

در این جلسه، حاج احمد با تأکید بر وحدت فرماندهی و رویه گروه‌های مبارز شیعه لبنانی در مبارزه با اسرائیل مسئله جدیدی را طرح کرد. وی پیشنهاد داد تا این گروه‌ها، تشکیلات انقلابی و مقاومت تازه تأسیس خود را «حزب الله» بنامند. وی این مسئله را چندین بار و با تأکید فراوان مطرح کرد و از آنجا که سران این گروه‌ها، حاج احمد و نیروهای اعزامی سپاه پاسداران به لبنان را نماینده امام(ره) می دانستند لذا رابطه ولایی بین حاج احمد و خود می دیدند. بر همین اساس، نه تنها با طرح حاج احمد مخالفت نکرده، بلکه در همان جلسه آن را با آغوش باز پذیرفتند و همگی متفق القول بر آن صحه نهادند و به عنوان صورت جلسه آن را نوشته و امضاء کردند. و اینگونه بود که «حزب الله لبنان» متولد شد.»

به‌راستی چه کسی فکر می کرد که نهال نورس و کوچک حزب الله لبنان که آن روز در آن جلسه در شهر بعلبک به دست پر اخلاص وپرتوان حاج احمد کاشته شد، امروزه به سرو تناور و تنومند حزب الله لبنان به رهبری خلف صالح حاج احمد متوسلیان و سید عباس موسوی تبدیل شود. حزب الله لبنان امروز تأویل همان «شجره طیبه»ای است که قرآن درباره‌اش فرموده است «واصلها ثابت و فرعها فی السماء». همان جنود حقی که پشت ارتش چهارم جهان را در جنگ 33روزه به خاک مالید و هیمنه دجال صفت آن را در هم کوبید تا دیگر بار مصداق این آیه شریفه باشد که «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله».

شجره ای که درست به فاصله 2 سال پس از آن جلسه پربرکت، عرصه را آن همه بر فرزندان غاصب و صهیونیست آل یهودا تنگ کرد که برای شناخت این دشمن جدید و پیچیده از نظر آن‌ها، مجبور شدند اولین «کنفرانس شیعه شناسی» را در سال 1984 در دانشگاه تل‌آویو و با حضور 400 تن از برجسته ترین شیعه شناسان و اسلام شناسان اسرائیل و غرب برگزار کنند.

سلام و درود خدا بر احمد متوسلیان و 3 یار در بندش، "بنی‌مسجون" حضرت روح الله(س). سلام بر او که هماره سپاه محمد رسول الله(ص) را فرمانده است. آری حاج احمد برای ما همیشه فرمانده است. فرمانده سپاه محمد رسول الله(ص) و فرمانده و علمدار رشید «حزب الله». سلام بر او و سلام بر رزمندگان حزب الله. سلام خدا بر او آن هنگام که به‌دنیا آمد، و آنگاه که از این دنیا می‌رود و آن هنگام که در روز رستاخیز بر می‌خیزد. ما چشم به راه دیدن روی «شمشیر خمینی(ره)» در سپاه مهدی موعود(عج) و در روز موعودیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد